فرش ایرانی در تله بی هویتی:از مهاجرت نقش ها تا جعل درون مرزی

پژوهشگر صنایع دستی و کارشناس فرش با اشاره به روندی نگرانکننده در هنر-صنعت قالیبافی ایران که امروز به جعل گسترده هویت فرش درون کشور رسیده است، گفت: آنچه اکنون در حال نابودی است، نه فقط بازار که هویت تاریخی و فرهنگی فرش ایران است.
به گزارش طالخونچه نیوز به نقل از ایرنا: فرش ایرانی که روزگاری نهتنها کالایی صادراتی بلکه حامل فرهنگی عمیق و شناختهشده در سراسر جهان بود، این روزها بیش از آنکه با تهدید بیرونی مواجه باشد درگیر خطر «بیهویتی» است، تورج ژوله، کارشناس فرش و پژوهشگر و مدرس حوزه صنایع دستی، ضمن رد نگاه صرفاً احساسی به مسئله «کپیبرداری» از نقشههای ایرانی در دیگر کشورها، تأکید میکند که باید این پدیده را با دقت تحلیل کرد: چرا و چگونه شکل گرفته و به چه دلایلی ادامه دارد؟ اما هشدار اصلی او به درون کشور متمرکز است.
وی در ادامه : فرش، رسانهای از دل تاریخ است، شناخت فرش بخشی از وظیفه فرهنگی و تاریخی ماست، مطالعات بینرشتهای رازهای فراموششده فرش ایران را بازمیگشاید، پرداخته بود، در بخش چهارم و پایانی، به جعل فرش ایرانی در حوزه مختلف هنری می پردازد.
ژوله با اشاره به این که استفاده از نقوش ایرانی در دستبافتههای آسیای جنوبی در هند، پاکستان و اطراف در دوران صوفیه آغاز شده است، اظهار داشت: اسمش را «کپی» یا هر عنوان دیگری که بگذاریم، به هر حال این روند، دستکم از دوره صفویه، و بهطور خاص از زمان شاهطهماسب آغاز شده است و البته میتوان گفت که حتی پیش از آن نیز سابقه داشته است. در آن دوران، هنرمندانی از ایران به دلایل مختلف به دیگر کشورها، از جمله سرزمینهایی در قاره هند، کوچ کردند. در میان این افراد، قالیبافان یا طراحان قالی پرشماری بودند که با خود هنر و نقشههای ایرانی را نیز به آن نواحی بردند و به این ترتیب، آن سبک و الگوها در سرزمینهای جدید ریشه دواند و تداوم یافت.
وی ادامه داد: اما در سطح کلانتر، باید گفت که جهانِ تجارت بر پایه منافع عمل میکند؛ همانطور که انگلیسیها میگویند: «بیزینس، بیزینس است.» به همین خاطر، کسانی که از بازار فرش آگاه بودند، قالیهای خوشنقشه و باکیفیت ایرانی را انتخاب و از آن بهرهبرداری تجاری کردند. برخی از آنها حتی در هنگام فروش، با شرافت اعلام میکردند که مثلاً این کار «ساروق هندی» است، اما در بسیاری از موارد، فقط نام «Persian» (ایرانی) را برای فرش حفظ کردند، بیآنکه منشأ واقعی بافت آن را ذکر کنند. برای مثال، در پاکستان، فرشهایی با نقشههای ایرانی بافته میشود که قیمت پایینتری دارد. این اتفاق جدیدی نیست؛ سالهاست که جریان دارد. در واقع، اینجا یک پرسش مهم مطرح میشود: آیا اینکه این نقشهها در دیگر کشورها بافته میشوند، پدیدهای منفی است یا خیر؟ آیا ما باید از این طرحها حفاظت کنیم و نگذاریم دیگران آنها را ببافند؟ و اگر قرار باشد آنها نبافند، چه پیامدهایی خواهد داشت؟ و حالا که میبافند، چه آسیبی وارد شده است؟
هنوز نام «فرش ایرانی» در جهان معتبر است
ژوله گفت: این موارد پرسشهایی است که نیاز به تحلیل و آسیبشناسی عمیق دارد. اگر من همینجا فیالبداهه بگویم: «نه، نباید این کار را بکنند چون به فرش ایرانی لطمه میزنند»، این بیشتر پاسخی احساسی است تا عقلانی. باید بررسی کنیم: این کپیبرداریها چگونه انجام میشود؟ کجا به فروش میرسند؟ و چرا اصلاً انجام میشود؟ چرا مثلاً نقشههای کاشان یا کرمان را در پاکستان کپی میکنند؟ پاسخ این است که مقصد این فرشها بازارهای بزرگی مانند آمریکاست. آنها از غیبت فرش ایران در چند دهه گذشته در این بازارها بهرهبرداری میکنند.
هنوز نام «فرش ایرانی» در جهان معتبر است و حتی کپیکنندگان هم این عنوان را بهکار میبرند، اما واقعیت این است که آن گردش مالی بزرگی که روزی متعلق به ایران بود، دیگر در اختیار ما نیست. این امر دلایل متعددی دارد که شاید برخی از آنها قابل حل باشند و شاید هم نهاین پژوهشگر اضافه کرد: واقعیت این است که ما امروز دیگر به سادگی نمیتوانیم به بازار آمریکا فرش صادر کنیم. آنچه اکنون وجود دارد، محصولاتی است که از گذشته باقی ماندهاند. ما عملاً این میدان را از دست دادهایم. بازاری که قالی ایرانی میتوانست در آن با همان نام و ارزش واقعی خود حضور داشته باشد، امروز در اختیار دیگران قرار گرفته است. خریدار میگوید: «من به فرش ایرانی با این کیفیت، این طرح و این قیمت دسترسی ندارم، پس به ناچار، فرش پاکستانی یا هندی یا تبتی میخرم.» این مسائل وارد حوزههایی فراتر از موضوع ما میشود، یعنی اقتصاد، سیاست و عوامل کلان دیگر که از کنترل ما خارج است.
ژوله با بیان این که بازار جهانی فرش، تا حد زیادی، از دست ایران خارج شده است، اظهار داشت: البته هنوز نام «فرش ایرانی» در جهان معتبر است و حتی کپیکنندگان هم این عنوان را بهکار میبرند، اما واقعیت این است که آن گردش مالی بزرگی که روزی متعلق به ایران بود، دیگر در اختیار ما نیست. این امر دلایل متعددی دارد که شاید برخی از آنها قابل حل باشند و شاید هم نه.
وی با بیان این که بافندگان خارجی گاهی ممکن است در استفاده از طرحهای ایرانی، در برخی قسمتها تغییراتی جزئی ایجاد کنند؛ بیان کرد: اما اصل تقلیدی که از فرش ایرانی انجام میشود، بر این مبناست که تا حد امکان، شبیهسازی کامل انجام گیرد. با این حال، این فرایند همیشه قابل پنهانکردن نیست و بالاخره در جایی مشخص میشود. برای نمونه، تفاوت در نوع مواد اولیه، بهویژه پشم، یکی از عوامل اصلی تمایز است. پشم گوسفندان ایرانی، بهویژه در مناطق سردسیر غرب کشور، کیفیت بالایی دارد، در حالی که در بخش عمدهای از هند، بهجز مناطق مرتفع و سردسیر، الیاف پشمی به دلیل رطوبت بالا چندان مناسب قالیبافی نیستند. در پاکستان نیز شرایط مشابهی حاکم است. در مقابل، الیاف پشم مناطق سردتر افغانستان یا بخشهایی از ایران، برای بافت قالی کیفیت بهتری دارند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: از سوی دیگر، آن نقوشی که همراه با مهاجرت هنرمندان ایرانی به دیگر کشورها منتقل شدهاند، با گذشت زمان و تحت تأثیر فرهنگ و مواد اولیه محل جدید، دستخوش تغییراتی شدهاند. امروز دیگر، خریداران حرفهای و حتی برخی فروشندگان، قادر به تشخیص اصالت نقوش هستند و میدانند که چه فرشی ایرانی و چه فرشی کپیشده از آن است. اما نکتهای که نباید فراموش کنیم این است که اگر ما به این کپیکاریها در خارج از کشور ایراد میگیریم، همین پدیده با شدت و حدت بیشتری در داخل کشور خود ما نیز اتفاق میافتد.
بسیاری از قالیهایی که با نام «تبریز» فروخته میشوند، حتی یک گرهشان در تبریز بافته نشده است. البته اگر مواد اولیه، طراحی و مهندسی آن متعلق به تبریز باشد، میتوان آن را قابل قبول دانست ژوله گفت: شما تصور نکنید که قالیهایی که امروزه با عنوان «قالی تبریز» در بازار عرضه میشوند، حتماً در محدوده جغرافیایی استان آذربایجان شرقی یا شهر تبریز بافته شدهاند. یا قالیهایی که با نام «نائین» فروخته میشوند، لزوماً در شهرستان نائین تولید شدهاند. چنین تصوری نادرست است. امروزه، در حاشیه تهران و در شعاع چند کیلومتری از محل سکونت من و شما، قالیهایی بافته میشوند که با عنوان تبریز یا نائین عرضه میشوند. همین تابلوفرشهایی که با نام تبریز شناخته میشوند، اغلب در مناطقی خارج از تبریز بافته میشوند. البته در برخی موارد این انتقال مکان بافت با مدیریت و مهندسی درستی همراه است؛ یعنی تولیدکننده، به دلایلی چون استفاده از امکانات فنی یا نیروی انسانی در مناطقی خاص، فرایند بافت را در هزار کیلومتری دورتر انجام میدهد، اما طراحی، پرداخت نهایی و عرضه آن را در شهر اصلی خود انجام میدهد.
این پژوهشگر ادامه داد: کشورهایی مثل پاکستان و هند هم همین کار را انجام میدهند؛ آنها تلاش میکنند همان الگوهای ایرانی را با امکانات خودشان بازتولید کنند. اما چین وضعیت متفاوتی دارد. امروز دیگر نمیتوان گفت چین در حال کپیکردن قالی ایرانی است؛ شاید ۱۵ یا ۲۰ سال پیش چنین مسئلهای مطرح بود، اما اکنون فرشبافی در چین بهتدریج کنار گذاشته شده و دیگر آن توجیه اقتصادی را ندارد. در مقابل، هند و پاکستان همچنان این راه را ادامه میدهند. چون اقتصاد آنها و مسیر توسعهشان با چین متفاوت است، و از طرف دیگر، طرحهای فرش ایرانی قابلیت آن را دارند که بهراحتی «مهاجرت» کنند و در نقاط مختلف جهان بازتولید شوند.
وی با بیان این که ما در کشور خودمان نیز دقیقاً همان کاری را میکنیم که گاه به آن در کشورهای رقیب انتقاد داریم، اظهار داشت: حتی گاهی پا را فراتر میگذاریم؛ بهعنوان نمونه، فرشی را بهعنوان «ساروق ایرانی» معرفی میکنیم در حالی که اصلاً در ایران بافته نشده است. همین فرشها در بسیاری از نقاط دنیا عرضه میشوند، بیآنکه خریدار متوجه شود. ممکن است سالها بگذرد و کسی نداند آن قالی ایرانی نیست. داخل کشور نیز نمونههای مشابهی بسیار است؛ شاید بیان این موارد برای برخی خوشایند نباشد، اما واقعیت این است که بسیاری از قالیهایی که با نام «تبریز» فروخته میشوند، حتی یک گرهشان در تبریز بافته نشده است. البته اگر مواد اولیه، طراحی و مهندسی آن متعلق به تبریز باشد، میتوان آن را قابل قبول دانست؛ درست مانند بسیاری از محصولات صنعتی که در کشورهای دیگر تولید میشوند ولی نام برند اصلی خود را حفظ میکنند، مثل محصولات اپل که عمدتاً در چین ساخته میشوند ولی یک برند آمریکایی محسوب میشوند.
ژوله اضافه کرد: اما موضوع دیگری هم هست که نگرانی بیشتری ایجاد میکند. برخی مشتریان وقتی میخواهند قالی بخرند، فقط دنبال طرح و رنگ نیستند؛ بلکه حاضرند هزینه بیشتری بپردازند تا مطمئن باشند قالی واقعاً «اصفهانی» یا «تبریزی» است. اما وقتی وارد جزئیات میشویم، میبینیم آن فرش هیچ ارتباطی با مبدأ اعلامشده ندارد، ولی همچنان با همان نام فروخته میشود. این مسئله تنها به خارج کشور محدود نمیشود؛ داخل کشور خودمان هم وجود دارد. بسیار دیدهام که در فضای مجازی، قالیهایی بهعنوان «قالی فارس» یا «قالی قشقایی» معرفی میشوند، در حالی که نه طرح، نه رنگ و نه ساختار آنها ارتباطی با قالی قشقایی ندارد. شاید بافندهاش اهل فارس یا حتی قشقاییتبار باشد، اما آن طرح هیچ نسبتی با سنت قشقایی ندارد. حتی نمیتوان گفت یک قالی مطابق با الگوهای قشقایی، اما بهروز شده با سلیقه امروز باشد. نه، اینها قالیهایی هستند که صرفاً با اسمی نادرست عرضه میشوند.
شاهد حرکت تدریجی و آرامی بهسوی «بیهویتی» در فرش ایران هستیم
این مدرس دانشگاه با غلط دانستن چنین اقداماتی گفت: باید جلو آن گرفته شود. یک نهاد بالادستی، یک دستگاه ناظر، باید وارد عمل شود تا مردم بتوانند آگاهانه خرید کنند. اگر کسی از طرح یا رنگ خاصی خوشش آمده، اشکالی ندارد، اما باید اطلاعات درست به او داده شود. باید بداند این قالی، هرچند زیبا و باکیفیت، قشقایی نیست؛ بلوچ نیست؛ تبریز یا کرمان نیست حتی اگر در کرمان بافتهشده باشد، لزوماً یک قالی کرمان محسوب نمیشود. ارائه اطلاعات درست به خریداران، هم برای شفافیت تجاری مهم است و هم برای ثبت و حفظ دقیق تاریخ و هویت فرش ایرانی در نسلهای آینده. آموزش و سواد رسانهای در این زمینه بسیار مهم است. رسانهها، بهویژه رسانههای اجتماعی، نقش بزرگی در این آگاهیرسانی دارند.
شاهد حرکت تدریجی و آرامی بهسوی «بیهویتی» در فرش ایران هستیم؛ حرکتی چراغ خاموش، که نه میتوان آن را کاملاً خواسته دانست و نه صرفاً ناخواستهوی اضافه کرد: ممکن است طرحی که عرضه میشود، واقعاً زیبا باشد، اما نباید برای فروش آن، از نامهایی مثل قشقایی، تبریز یا اصفهان بهزور استفاده کرد. بیاییم برای این دسته از قالیها تعریف مستقلی داشته باشیم. بیهویت نباشند، اما بیجهت هم هویتی به آنها تحمیل نکنیم. اگر این نگاه رواج یابد، هم فرهنگ و هم صداقت حرفهای در حوزه فرش ایرانی حفظ خواهد شد. بهنظر من، این یکی از رسالتهای اصلی همه ماست که در خانواده فرش حضور داریم؛ حتی اگر موضوع اقتصادی نباشد. متأسفانه شاهد حرکت تدریجی و آرامی بهسوی «بیهویتی» در فرش ایران هستیم؛ حرکتی چراغ خاموش، که نه میتوان آن را کاملاً خواسته دانست و نه صرفاً ناخواسته. اما واقعیت این است که این روند در حال وقوع است. شخصاً یکی از دغدغههای جدیام این است که آیندگان درباره ما، درباره فرشی که در این دهههای اخیر بافتهایم، چه قضاوتی خواهند داشت؟
ژوله گفت: امروز بخشی از فرشهای ایران گرفتار نوعی بیهویتی شدهاند. این در حالیست که اقتصاد و تجارت، بهخودیخود نهتنها منفی نیستند، بلکه لازم و حیاتیاند؛ بدون گردش مالی، هیچچیز پیش نمیرود. اما مسئله اینجاست که در سالهای اخیر، اقتصاد و بازار چنان بر جنبههای هنری، فرهنگی و تاریخی فرش ایران چیره شدهاند که هویت اصیل این هنر-صنعت در حال کمرنگ شدن، و در مواردی، نابودی کامل است. نقشی که رسانهها میتوانند و باید ایفا کنند، ایفا نمیشود. حتی خود خانواده فرش نیز بهدرستی از عهده این مسئولیت برنیامده است. نتیجه این است که فرشهایی تولید میشوند که اگر هم از نظر مادی دوام بیاورند و به نسلهای بعدی برسند، فاقد هرگونه بار هویتی و تاریخی خواهند بود. بسیاری از این فرشها، نه تنها ریشهای در سنت ندارند، بلکه حتی قابل تشخیص بهعنوان امتدادی از میراث تاریخی فرش ایران هم نیستند.
وی با بیان این که امروز در برخی مناطق ایران، فرشهایی بافته میشود که بهرغم شهرت جهانی آن منطقه، هیچ نسبتی با گذشته ندارد، اظهار داشت: ممکن است این نوع فرشها همچنان به فروش روند و بازار خود را داشته باشد، اما تنها عامل بقای آن، اقتصاد است، نه اصالت و هویت. انگار با خود گفتهاند «مردم که میخرند، پس ما هم میبافیم». بله، ممکن است منطقی اقتصادی در آن باشد، اما این منطق الزاماً فرهنگی نیست. اجازه بدهید مثالی خارج از حوزه فرش بزنم: آیا هر فیلمی که میلیاردها تومان فروش دارد، الزاماً فیلمی هنری و اصیل است؟ خیر. شاید فیلمی عامهپسند باشد، اما این الزاماً نشانه ارزش هنری یا فرهنگی آن نیست. در مورد خودرو هم همینطور است؛ اگر یک خودروساز اعلام کند محصولی را با تخفیف قابلتوجه عرضه میکند، مردم برای خرید آن صف میکشند؛ اما این نشان نمیدهد که آن خودرو از نظر فنی یا فرهنگی ارزشمند است.
بیهویتی، یکی از جدیترین تهدیدها برای آینده فرش ایران است
این مدرس دانشگاه گفت: همین اتفاق در فرش هم افتاده است: برخی طرحها و رنگها، صرفاً بهواسطه آموزشها و نگرشهای نادرست و البته تبلیغات بازاری، بهگونهای اهمیت یافتهاند که در عمل چیزی جز یک «کالای پرفروش» نیستند، بیآنکه هویتی داشته باشند. به نظر من، این یکی از بزرگترین لطمههایی است که به فرش ایران وارد شده است.
ژوله گفت: امروز در برخی از مهمترین نواحی جغرافیایی فرش ایران، شاهد فرسایش یا حتی نابودی هویت تاریخی هستیم. گاهی کار بهجایی میرسد که اگر به طراح یا بافندهای بگوییم «قالی این منطقه، ۲۰۰ سال پیش چنین بوده»، تعجب میکند و میگوید: «من اصلاً چنین چیزی ندیدهام!». به باور من، بیهویتی، یکی از جدیترین تهدیدها برای فرش ایران و به نظر من بسیار نگران کننده است.
فرش ایرانی، اگر درست معرفی شود، نهتنها برای اهل تخصص، بلکه برای عموم مردم نیز میتواند جذابیت فوقالعادهای داشته باشد. این هنر میتواند منبعی از لذت، آگاهی، و غرور فرهنگی باشدوی درباره آثاری اکنون در دست دارد، گفت: کتابی که اکنون در دست دارم، در واقع ادامه همان کاریست که پیشتر تحت عنوان گنجینه ملی فرش ایران انجام شده بود. این پروژه بخشی از کاری بود که برای موزه فرش انجام دادیم، اما هنوز کامل نشده و نیازمند تکمیل است. خوشبختانه، از حدود یک ماه پیش از عید، مجدداً کار را از سر گرفتیم تا آن را به سرانجام برسانیم. البته، به دلیل برخی مسائل جسمی و بیماریهایی که داشتم، مدتی وقفه افتاد، اما حالا دوباره به جریان افتاده است. علاوه بر این، دو پروژه دیگر هم در دست دارم که اگر توان جسمیام یاری کند، امیدوارم تا سال ۱۴۵۰ آنها را نیز به پایان برسانم. فکر میکنم آنها آخرین پروژههای عمر حرفهای من خواهند بود، بهشرط آنکه سلامت باقی بمانم.
ژوله در پایان گفت: از صمیم قلب امیدوارم که رسانههای جمعی کشور ما، چه در سطح ملی، چه در رسانههای محلی، این مسئولیت را برای خودشان قائل باشند که هنرهای اصیل ایرانی، از جمله فرش، را نه فقط به مناسبت روز ملی فرش، بلکه بهصورت مستمر و مسئولانه معرفی و ترویج کنند.
وی اظهار داشت: کارهایی از این دست که شما اکنون انجام میدهید، بسیار ارزشمند است، اما کاش فقط محدود به مناسبتها نباشد. اگر رسانهها بخواهند صرفاً سطحی و عامیانه به این هنر نگاه کنند، حق مطلب ادا نخواهد شد. باید نگاه عمیقتری وجود داشته باشد، با درک دقیقتر از ظرافتها و دقایق هنری، تا زیباییها و ویژگیهای منحصربهفرد فرش ایرانی بهدرستی معرفی شوند. فرش ایرانی، اگر درست معرفی شود، نهتنها برای اهل تخصص، بلکه برای عموم مردم نیز میتواند جذابیت فوقالعادهای داشته باشد. این هنر میتواند منبعی از لذت، آگاهی، و غرور فرهنگی باشد. از این رو، امیدوارم رسانهها این وظیفه فرهنگی را جدی بگیرند و بهصورت مداوم پیگیر چنین رسالتهایی باشند